Sunday, May 30, 2010

انسان و گرگ

سلام همگان.خوبین ایشالاه؟:دی
به سلامتی بعد عمری موفق شدم توی این وبلاگ عزیز ساین این کنم الحمد لله همیشه ی خدا یا موقع ساین این کردن یا می گفت فیلتره یا هزار و یک چیز دیگه :دی
آقایون خجالتمون دادن بخدا :">
جا داره از تمامی دوستانی که وقت و عمر گرانباهاشونو ازش مایه میذارن تا بیهان و توی وبلاگم فحش بدن تشکر کنم...
:دی
بعد هم از خودم تشکر کنم...چون همیشه معتقدم حرف وقتی با ارزش میشه که باهاش یک آدم رو از نادونی خارج کنی..ما سعیمونو کردیم حالا بعضی دوس دارن برن توی خواب خرگوشی مشکل از خودشونه :دی


در اینجا یک عدد شعر بسی بسی خوشمل از "فکر کنم" فریدون مشیری میذارم..بخونین امیدبارم کمی هم بهش فکر کنین
در اینجا اسمایلی آدمی که بال داره و بسیار جو متحول کردن ادمیزادگان بهش دست داده نیاز میباشه :دی

گفت دانائی که گرگی خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر

لاجرم جاریست پیکاری سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ

زور بازو چارۀ این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست

هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته می‌شود انسان پاک

وانکه از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان می‌نماید، گرگ هست

وانکه با گرگش مدارا می‌کند
خُلق و خوی گرگ پیدا می‌کند

مردمان گر یکدگر را می‌درند
گرگهاشان رهنما و رهبرند

اینکه انسان هست اینسان دردمند
گرگها فرمانروائی می‌کنند
وآن ستمکاران که با هم محرمند
گرگهاشان آشنایان همند

گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب

خلاصه که مواظب گرگهاتون باشید به چوپانها هم سلام برسونید :دی