Wednesday, December 22, 2010

خانواده ی خوشحال

مکالمه خصوصی:
خانوم یجوری برنامه ریزی کن این نینی نزدیکای شب یلدا به دنیا بیاد بی زحمت!


free image hosting

نکته:اینایی که جدیدن به این هپی فمیلی ئه ما گیر دادن که این حاج خانوم چرا یقه اش بازه ولی روسری سرش ئه،از تی وی که بدتر نیست طرف با روسری میخوابه یا میره حموم!
شب یلداتون با تاخیر مبارک:دی

Saturday, December 18, 2010

وقتی همه گیجیم...

نشستم جلوی تی وی دارم فیلم میبینم.. .یهو توی یه صحنه از فیلم تلفن شخصیت اول زنگ میخوره
سانی از توی آشپزخونه :مانی زنگ خونه رو میزنن.ببین کیه!
بابا از توی اتاقش: اگه با من کار داشتن بگو نیستم ..بی پدرا نمیذارن چند دقیقه با خیال راحت بخوابیم
می از جلوی تی وی:باهوش ها اینکه صدای زنگ تلفن ئه
بابا از توی اتاقش:بازم اگه با من کار داشتن بگو نیستم..ببینم میذارین یه چرت بخوابم یا نه !
می دوباره:پدر جان با شوما کسی کار نداره راحت بخواب
سانی از توی شپزخونه:اگه با من هم کار داشتن بگو دستم بنده. خودم تماس میگیرم
می سه باره:بابا جان اصن مال ما نیست که!
یهو میبینم بابا از توی اتاقش اومده بیرون :این ها شعور ندارن؟ بهش بگو چشمای کورش رو باز کنه وقتی داره شماره میگیره
بعد چشمش میافته به تی وی
بعد همه با هم نگاه تو دوربین !

Thursday, December 16, 2010

اعصاب ندارما انگاری:دی

کلن جدیدن می دیدم وقتی میام نت هی حرص میخورم..دلیلشو نمی فهمیدم تا اینکه دقت کردم دیدم بعضی رفتارها توی نت باسم منطقی نیستن
این پست رو صرفن نق خالص به حساب بیارین و اصن ارزش مادی و معنوی دیگه ای نداره بنکلن..توشم اصن اسمایلی استفاده نمی کنم که بدونین جدیت و خشانت و دد منشی از هر خطش می باره اصن :دی
یکی از بزرگترین این رفتارهای بدجنسیانه توی نت اینه که مثلن یکی پی ام میده مسنجر یا هر جا
حرف می زنیم
موقع خداحافظی:
خوب کاری نداری؟
_نه ممنون.خدافز( اصنم اشتباه تایپی نیسدوس دارم زورمم می رسه این مدلی می نویسم خدافز رو:دی)
_آها راستی؟؟؟
و بعد مثلن یه جمله ای میگه که اره اینجوری اونجوری
بعد می درون لحظه دوس دارم سرم رو با شدت هر چه تمامتر بکوبم به دیوار:دی
بعد جدیدن یه روشی کشف کردم شدیدن مفید واقع شده
میگم خوب کاری نداری؟خدافز
بعدم لاگ آوت می کنم :دی
البته این روش شدیدن بی ادبانه و وحشیانه ست ولی بسیار کار آمد بوده و در موارد زیادی جلوی جنگ ها و خونریزی های زیادی رو گرفته
خوب؟:|
مورد بعد هم این آقاهاس که از اسمایلی های ^.^ و ^.- و موارد مشابه استفاده می کنن
بابا جان
اینا مختص خانوماس
وقتی یکی اینو می زنه ^.^ می به شخصه طرف مقابلم رو با یه پاپیون خوشمل صورتی روی سرش تصور می کنم
بعد فکر کنین این ترکیب با ریش فراوان و صدای کلفت چه معجون شگفت انگیزی میشه :|
مورد بعدی اینایی که سالی یه بار مثلن نمیان تف کنن توی صفحه پی ام آدم
بعد یه سال مثلن طرف میاد میگه سلام خوبی تو چه گلی چه ماهی چه سری چه دمی عجب پایی
بعدشم میگن فلان کار رو می کنی؟
اگه وقت داشته باشی و انجام بدی هیچ
و الا طرف میگه رفاقتها بوی جیش گرفته و فلان و اینها
اخه یکی نیس بهش بگه توی این یه سال که احوال نمی پرسیدی بوی گل آفتابگردون می داد حالا یهو بوی جوراب گرفت مثلن؟
خیییلی خوشحالن ملت :|

Tuesday, December 14, 2010

اخلاق سگی ...

متاسفانه یا خوشبختانه می وقتی میخوابم شدیدن اعصابم بهم میریزه با صدای زنگ تلفن بیدار بشم ...چندین بار سعی کردم خودم رو کنترل کنم ولی هنوز نتونستم این نحسی ای که بعد از بیدار شدن با صدای تلفن در اخلاقیاتم بوجود میاد رو از بین ببرم...ولی دیگه مساله ای پیش اومد که باعث شد برای این جریان یه فکر اساسی بکنم.

جریان ازین قرار بود که چند شب پیش ساعت 9 خوابیده بودم .ساعت 9 و نیم بود حدودن که موبایل گرامی ( لعن لله علی مخترعه و غیره) به صدا در اومد.می هم با اعصاب داغون بیدار شدم و رد تماس کردم که دوباره زنگ خورد...دیگه مجبور شدم جواب بدم در حالی که چشمهام سرخ خون بود و از دهنم آتیش پرتاب میشد گفتم بلی؟

_سلام خانوم خسته نباشی

من:علیکم.شما؟
_نشناختی؟

من:فرض محال میگیرم بچه ی همونی هستین که فکر می کنین باباتونه. عرایضتونو بفرمایید

_آخه عزیزم این چه طرز برخورده.ادم که نباید انقدر خشن باشه!

من:اولن که اگر همه ی مردم به مامان شما میگن عزیزم، دلیل نمیشه شما هم به خواهر مردم بگی عزیزم. دومن این وقت شب توقع دارین تشکر هم بکنم؟ اونهم وقتی هنوز نمیشناسم؟

_چند روز پیش تماس گرفته بودم برای سفارش طراحی اون سایت تجاری .اصلن ببینم مگر شما ماندانا نیستی؟

من:اوه اوه شمایید؟ نه اصن اشتباه گرفتین!

بعدم بی خدافظی گوشی رو قطع کردم.شانس آوردم بنده خدا باجنبه بود تازه صبحش زنگ زد معذرت خواهی و اینا..ولی هنوز که هنوزه تیکه میندازه واسه جریانات اون شب و هار هار میخنده

خلاصه نصیحت می کنم.شدیدن نصیحت می کنم وقتی با اخلاق سگی بیدار میشین جواب تلفن رو ندین.با یک عمر آبروتون بازی نکنین.والاه !

Saturday, December 11, 2010

نمیذارن بریم فضا!!!!

چند وقت پیش یه جا خوندم ناسا کارمند استخدام می کنه
به این صورت که افرادی رو میخواد که داوطلبانه برن روی یه سیاره دیگه برای زندگی
خوب تا اینجاش فوق العاده بود ایده
کلن هیش کی دور و بر ادم نباشه.شاد و خندان تک و تنها..یه سیاره مثلن باسه خودت تنهای تنها
بعد مثه مسافر کوچولو یه گل رز خوشگل بکاری و هر روز مثل خل و چل ها آبش بدی.کلن زندگیت بشه آب دادنه اون گله ..هر وقتم خواستی میری صله ارحام یه سر می زنی به زمین...اونجوری مشهد اومدن ثوابشم چندین برابر میشه حتی !
اما ناسا گفته بود مهم ترین شرط اینه که اون افراد نمی تونن دوباره به زمین برگردن
خلاصه ما هم یک غلطی کردیم و یه روز سر میز نهار گفتیم اره عجب ایده جالبی
یهو یه صدای یه پق گنده اومد و مامان های های اشک ریزون که چه معنی داره دختر تنها بره فضا ! حالا انگاری واقعن میخواستم برم! بعد گفتم مامان جون اونجا که ایرانی نداره بخوای بترسی بهم نظر داشته باشن که! بنکلن ادمیزاد نداره
بعد گفت همینجا چشه ما واست چی کم گذاشتیم و اینا
بعد گفتم بابا خداییش مزه میده آدم تهنای تهنا بیابون برهوت هر وقت خواستی بری بیرون ...هر وقت شبم خواستی بخوابی هی یکی نیاد بگه ماندانا تا این وقت شب بیداری بگیر بخواب بچه ( و یه چشمک زدم به بابا) و در ادامه کلی از مزایای زندگی اونجا گفتم
خلاصه اینا باورشون شده بود ما جدی جدی میخوایم بریم باسه خودمون زندگی تک سلولی در فضا تشکیل بدیم!
بعدش که نهار تموم شد، بابا یه استدلال خعلی خعلی خوب باسم آورد که حتی دیگه فکر رفتن به فضا رو هم به خودم راه ندم
پدر:دخترم ؟ اونجا که اینترنت نداره!