Wednesday, October 7, 2009

نفس بکش!!!! اینجا نفس غنیمته!!!!

یه زمانهایی هست که آدم دوست داره نفس رو حبس کنه....همه هوای اتاقشو بکشه داخل ریه هاش و دیگه بیرونش نده...خواست بمیره خواست بمونه...مهم یه بار نفس کشیدنه..نه بخاطر نیازش...یه بار نفس بکش نه واسه اینکه می ترسی نفس نکشی بمیری... یه بار نفس بکشی فقط برای اینکه دوست داری نفس بکشی! امتحان کن...لذت داره!

Sunday, October 4, 2009

مردم کوچه و خیابون


اين شعرم رو تقديم مي كنم به ...همه مردم کوچه و خیابون!

کودکی پای برهنه
بی پدر مادر، گرسنه
بی پناه و خانه بر دوش
رخت کهنه جای تن پوش
کرده بر تن اشک بر چَشم
حس او هم گریه هم خشم
شکوه دارد از خدایش
آه و گریه با دعایش
ناله هایش در خیابان
زیر برف و زیر باران
توی کوچه توی میدان
ملت اما بس شتابان
کس نیارد خم به ابرو
از صدای ناله ی او
کس نشیند پای صحبت
با کمی ناز و محبت
کس نگوید جامه ات کو
کفش و کیف و خانه ات کو
کودکی پای برهنه
بی پدر مادر گرسنه
خفته گویا زیر باران
ملت اما بس شتابان
گرچه نه، کودک نخفته
گوشه ی این کوچه مُرده...
ملت اما بس شتابان
توی کوچه توی میدان...