Monday, June 18, 2007

ای دریغ...

از همان روزی که دست حضرت قابیل

گشت آلوده به خون حضرت هابیل

از همان روزی که فرزندان «آدم»

زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید

آدمیت مرد !

گرچه «آدم» زنده بود

از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند

از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند

آدمیت مرده بود

بعد دنیا هی پر ازآدم شد و این آسیاب

گشت و گشت

قرن ها از مرگ «آدم» هم گذشت

ای دریغ

آدمیت بر نگشت !

قرن ما روزگار مرگ انسانیت است

سینه دنیا ز خوبی ها تهی است

صحبت از آزادگی ٬ پاکی ٬ مروت ٬ ابلهی است !

صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست

قرن «موسی چومبه» هاست !

روزگار مرگ انسانیت است

من که از پژمردن یک شاخه گل

از نگاه ساکت یک کودک بیمار

از فغان یک قناری در قفس

از غم یک مرد در زنجیر - حتی قاتلی بر دار -

اشک در چشمان بغضم در گلوست

وندر این ایام ٬ زهرم در پیاله ٬ اشک و خونم در سبوست

مرگ او را از کجا باور کنم؟

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

وای ! جنگل را بیابان می کنند

دست خون آلودرا در پیش چشم خلق پنهان می کنند !

هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا

آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند !

صحبت از پژمردن یک برگ نیست

فرض کن : مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست

فرض کن : یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست

فرض کن : جنگل بیابان بود از روز نخست !

در کویری سوت و کور

در میان مردمی با این نصیبت ها صبور

صحبت از مرگ محبت ٬ مرگ عشق

گفتگو از مرگ انسانیت است !

.

فریدون مشیری

Saturday, June 16, 2007

ای کاش....

اینجا می نویسم، که بدونه تو فکرشم
و هنوز همون قدری برام ارزشمنده، که از اول بود
شاید هم بیشتر
الان که نیست، بیشتر از همیشه احساس می کنم قدرش رو ندونستم
قدر آدم بزرگی که به من، راه و روش زندگی کردن رو یاد داد
خوشبخت زندگی کردن
و مهم تر از همه.دیگران رو به خود ارجحیت دادن
نمی دونم.مطمئنم اینجا رو نمی خونه
ینی نمی تونه که بخونه
اما شاید، یک درصد، گذرش به اینجا اگه افتاد
دلم میخواست موقه ی رفتنش، پیشش بودم
اما نشد
دلم نمیخواد فکر کنه دیگه به یادش نیستم
همیشه تو فکرش ام
اما کاش می شد لحظه ی آخر، میدیدمش
خیلی حرف ها داشتم براش.
حالا فقط می تونم افسوس بخورم
کاش قدرش رو بیشتر می دونستم
کاش اینجا می موند
کاش....

Sunday, June 3, 2007

امان

بابا این چه وضعشه!
اون روز خواستیم بریم، صبانت رو پس بدیم و بجاش از گلدنت بگیریم.گفتن شما با سرعت 128 و در طی ده روز، 8 گیگ دانلود کردین!!!!
همون روز من کلن مودم ای دی اس ال رو خاموش کردم و کلن با دیال آپ وصل می شدم
امروز دوباره رفتیم که قرار داد رو فسخ کنیم، گفتن شما 10 گیگ دانلودکردین!!!!!
بعد ما لجمون گرفت! گفتم ببخشیدا من از اون روز که گفتین 8 گیگ دانلود داشتین، کلن از ای دی اس ال استفاده نکردم! چجوری دو گیگ اضافه دانلود شده؟!!!!!

خانومه بعد کلی من و من، گفت نه خوب، 9.5 گیگ بوده، اشتباهن بهتون گفتن 8 گیگ
بعد من گفتم خیلی عذر میخوام، اما شما خودتون برامون لیست بلند بالا آوردین که کارکرد مارو نوشته بود، آخرشم والاه یه ته مونده سوادی داشتیم، خوندیم که نوشته:8 گیگ
حالا شما این ارقام نجومی رو از کجاتون میارین؟حداقل پول رو پس بدین!
واسم شروع کرد به شمردن که آره انقدر هزینه ی نصب!( که 128 بود عوض 512) و انقدر برای 10 گیگ مصرفتون.انقدر باقی می مونه که در اولین فرصت تقدیم می کنیم!!!!!!!!!!!!!!!!!
واقعن خیلی ببخشیدا، %&%^*#%^*&)@
همینجوریش کم دارن دزدی می کنن به عناوین مختلف، کاملن دست اینها رو برای دزدی باز گذاشتن
اگه قراره کاری صورت بگیره، عین آدم صورت بگیره
چرا باید جوری باشه، که یه شرکت، خیلی راحت فکر کنه طرفش یه انسان احمق ئه و هر قدر بخواد می تونه ازش بدزده؟؟؟

اگه تا آخر هفته پولم رو کامل پس دادن که هیچ، و الا دیگه طرفش من نیستم.

باز هم متاسفم

Saturday, June 2, 2007

زندگی با طعم ...

همه چیز عالی ئه. و من از زندگیم کاملن راضی، وقتی میگم عالی ئه، واقعن عالی ئه
دور و بریهام منو میشناسن، اصولن آدم خیلی خیلی پر توقعی ام، توقعم از زندگی خیلی زیاده
و وقتی میگم همه چیز عالی ئه، دقیقن منظورم مثل خیلی آدمها نیست که همین که زن یا شوهر سالم و سر به راه، بچه ی درسخون و شغل خوب و خونه از خودشون دارن، میگن ما خوشبختیم
من همیشه دلم میخواسته خوشبختی رو مثل هوایی که استنشاق می کنم، توی تک تک سلولهای بدنم، درک کنم
هیچ وقت نگفتم من اگه یه شغل خوب و چمی دونم چیزهایی برای پز دادن داشته باشم، خوشبخت خواهم بود
زندگی، خوشبختی، از نظر تعاریف توی مغرم، یه چیز دیگه اس
چیزی فراتر از یه زندگی نرمال و معمولی
چیزی فراتر از اونچه مردم عادی، اسم خوشبختی رو روش می ذارن، روزمرگی هاشون که در آخر، تبدیل به عادت میشه
زندگی تکراری، چیزیه که منو می پوسونه
شاید بشه گفت، خوشبختی واقعی، از نظر من، میشه موفقیت
از نظر من، میشه داشتن اون جیزهایی که مردم عادی، حتی بهش فکر هم نمی کنن، چه برسه که بخوان، حسرتش رو بخورن
خوشبختی من، اینه که ببینم، دارم موفق میشم، پیشرفت می کنم و از زندگی عادی، از زندگی مردم معمولی، دارم فاصله میگیرم
شاید خیلی وقت ها، خیلی قید و بند ها بودن، که دلم میخواسته بشکنمشون
خیلی کارها بوده، که دلم میخواسته انجام بدم، اما برای مراعات بقیه، اون کار رو انجام ندادم
حالا
قید و بندهام رو شکستم
کارهایی که زمانی، می ترسیدم دیگران بخاطر انجامش، ملامت ام کنن، انجام میدم و با افتخار
با دلیل منطقی
میگم آدما
زندگی این نیست
اینی که شما اسمشو گذاشتین زندگی، عادت ئه
این کاری که شما می کنین، فقط کاریه که پدران و اجدادمون می کردن
زندگی فقط همینه؟درس بخونیم،
ازدواج،
بچه،
عروس و داماد کردن بچه هامون،
بزرگ کردن نوه ها
در صورتی که شانس بیاریم، مرگ در یک اتاق بیمارستان خوب، در حالی که بقیه پشت در گریه می کنن و میگن چه آدم نازنینی،چه بچه های خوبی که این پیر خرف رو تحمل کردن و ازش نگهداری کردن!!!

و در صورتی که شانس نیاریم، مرگ در یک اتاق خونه ی سالمندان، در حالی که کسی نمی دونه مُردی
من دلم نمیخواد اینجوری بمیرم

////

قید و بندهام رو شکستم، آروم آروم، نرم نرمک، دارم پله های موفقیت رو طی می کنم
هر روز، و هر شب، چیزی هست که بخاطرش لبخند بزنم
پس من خوشبختم.اینو می تونم با تمام وجودم فریاد بزنم، حتی با لب بسته