Sunday, February 14, 2010

خاک بر سرت با این طرز فکرت

اها یادم نبود انرژی هسته ای حق ماست
مهم نیست بجاش هر چی با شرف تو شهره گداست
مهم نیست که دیه ات داره می رسه قد یک کیلو خیار
غیرت کیلو چنده برو باباتو بیار
وقتی با دوستت تو خیابون قدم می زنی
میگیرنت به جرم فحشا تو بازداشتگاه رگتو می زنی
من عناد با دولت ندارم دولت کیلو چنده
هر چی مرد تو کشورمون بود الان توی بنده
زن هم که از نظر شما دو نوعه
یا چادریی و با حجابه یا ج*ده
خاک بر سرت با این طرز فکرت
نه نمیگم اسمتو می مونه سکرت

میخوای واست بگم از بدبختای دوران
که یا سربه دارن یا نشستن تو زندان
اما ،ولی ، نه راستشو که بخوای
بدبخت من و توییم نه اونها
من و تو دست رو دست گذاشتیم
بیخیال ه حال و گذشته و فردا
میگی من نمیخوام زندون برم
به همین زندگی سگی راضی ام
به من چه که کشورم میره به فنا
مگه ارث بابامه یا قاضی ام
خاک سر سرت با این طرز فکرت
نه نمیگم اسمتو می مونه سکرت

اما یکم چشاتو وا کنی
میبینی جدی ارث بابامونه
کوروش و آرش و بابک و سیاوش
جون گذاشتن که این خاک واست بمونه
خاک بر سرت با اون طرز فکرت
بگم اسمتو یا بمونه سکرت؟؟؟

اینهم شعر جدیدم تقدیم به "دوستان" و "دشمنان" عزیز
استفاده از شعرم هر جا خواستید استفاده کنید آزاد استش
زمانی که می ترسیدم حرفهام رو بزنم گذشت...خسته شدم از اینهمه ادای زندگی رو در آوردن...زندانی بودن فقط این نیست که چهار تا دیوار رو دورت ببینی...زمانی که چهار تا دیوار دور افکارت، زندگیت و همه وجودت حس کنی اون موقعه که واقعن زندانی ای...
موفق بباشید

پ.ن: راستی کامنتها رو از حالت مدیریت در آوردم...دوست عزیزی که دائم فحش میدن بیان فحش بدن مشکلی نیست شخصیتتونو برای می نشون دادید برای بقیه هم نشون بدین! اما ببینم اونقدر عرضه و جرات دارید با اسم واقعی تون کامنت بذارید؟

Monday, February 8, 2010

باز هم زنجیر باز هم این حس نبودن!

سلام خوبین؟^.^
نی دونم جدیدن می زیاد حساس شدم یا زندگی داره لوس بازی در میاره!
خسته شدم از بس وقتی نقاشی می کشم باید حواسم باشه یقه ی کاراکترم باز نباشه تا بقیه به قول خودشون به گناه نیافتند! بخدا باورش باسم سخته اونقدر آدمهای کم جنبه ای پیدا بشن که با دیدن یک نقاشی که بر فرض یقه ش بازه دچار خود درگیری بشن..
بهر حال..ازین به بعد اسکچ کارهام رو اینجا میذارم و در حال حاضر دارم تمرین اناتومی می کنم.بنابراین اگر کسی فکر می کنه دچار مشکل اخلاقی میشه با دیدن چهار تا خطو نقطه لطف کنه تشریف نیاره به وبلاگم...پیشاپیش ممنون

این شعرم هم تقدیم می کنم به اونهایی که فکر می کنند با هنر نباید اعتراض کرد و باید برای هنر حد و مرز تعیین کرد

به دستم قلم و دلم ز هر حس خالیست...
دستم از رنگ پر و آثار همه پوشالیست...
.نه من آنم که چو طوطی بکشم هر چه تو خواهی..
.نه تو آنی که گذاری بکشم آنچه سیاهیست...
.بگذر از شعرم و بر نقش قلم خرده مگیر...
که قلم بی من و من بی هنرم هیچ روا نیست..
.من کنون سختی همی دم زنم از شعر و هنر...
.چون که زنجیر به دست و قلمم حس تباهیست...