Tuesday, March 24, 2009

از روز ازل که شانس میدادند به بشر... ته دیگش مال ما شد!

سلام خوبین؟ ^.^
آقا عیدتونننننننننننننننن مباررررررررررررررررککککک باشه ^.^
امیدبارم عیده خوبی باشه باستون.هر چند ما که هر روزمون نوروزه نوروزمون پیروزه و ازین صحبتها!
ولی خوب بنکلن روزهای اوله عید اصلن یه حال و هوای دیگه داره هر سال برای می به شخصه.چون تا یه بلایی سرم در نیاد انگار سال جدیدم شروع نمیشه باسم! :دی
امسال هم روز اول سال ینی 1/1 مثل همه سالها منتظر بودم یه بلایی چیزی به سرم نازل بشه یهو دنگ خوردم به یه جایی! یکم دور سرم پرنده و گوسپند و اینها بدو بدو کردن... بعدش تازه فهمیدم با صورت رفتم توی دیوار ...
با خودم گفتم بهبه آخ جون امسال چقدر کم بود بعد که رفتم جلوی آیینه و تازه فهمیدم مصیبت وارده در چه حد هستش !
البته چیزه خاصی نبود روی مماخم زخم شده بود که خوشبخاتنه!!! بعلت اینکه از جنس مونث جات می باشم با مقادیر معتنابهی کرم و پنکیک ( به قول داداشم بکینگ پودر!!!!! )و آرایش جات روی مماخ از دید عموم خارجش کردیم برای روز اول :دی
واقعن گاهن و بعضن ( که خیلی کم پیش میاد) کلی خوجال میشم که دخترم و می تونم آرایش کنم .چون کلن همیشه ی خدا باید یه علامت میتی کومون روی صورتم باشه :دی
حالا خدا وکیلی همین بلا سرتون میومد چکار می کردین؟
البته آدم اگر زرنگ باشه خعلی به آسونی می تونه اینجور موارد رو ماستمالیزیشن کنه! در اینجا به یکی از روشهای زیر اشاره می کنیم که بسی مورد علاقه ی آقایان هم می باشد !
احتمالن یکم پیشونی و گونه و اینها رو هم زخمی كنين خودتون و گوشه ی لب تون رو هم پاره كنين و با پاره ترین لباسهاتون به مهمونی برین ...بعد توی مهمونی با آب و تاب تعریف کنین که توی راه مورد حمله ی 5 تن از اشرار قرار گرفتین و خواستن جیبهاتونو خالی کنن! اما شما با یه هوک چپ به نفر اولی و یه آپارگاد به دومی دخلشونو آوردین.موهای دو نفر بعدی رو گرفتین و سرهاشونو زدین بهمدیگه که مثل هندولنه ی خالی صدا داده اما نفر پنجمی از پشت سر به شما حمله کرده و با یک عدد تیر چراغ برق! زده توی سرتون !
بعد شما احساس کردین پشت سرتون میخاره و برگشتین ببینین چه خبره طرف توی گوشتون جیغ کشیده و شما بیهوش شدین و اونها تا جا داشته شما رو کتک زدن. .. و جیبهاتونو خالی کردن
در نتیجه نه تنها مشکله زخم روی بینی حل میشه بلکه از دادن عیدی به جغله های توی عید که مثل گربه توی شرک به شما نگاه می کنن هم شونه خالی می کنین ...

جالبه که موقع خونه تکونی ( اتاق تکونی) به مورد جالبی برخورد کردم:

Tinypic

Tinypic

مال پارسال بود که به عوض مهمونی روانه ی بیمارستان شدم :دی
البته با همون دست ئه چلاق! ما رو در ابتدا بردن مهمونی بعد دیدن نه دیگه خعلی دارم بالبال می زنم می رو بردن بیمارستان!
اول دردش شدید نبود اما توی مهمونی که رفتیم هی همه می خواستن به آدم دست بدن کلی با محبت! دستم رو فشار می دادن ( هنوز آتلی چیزی نبسته بودم) وسط های مهمونی مامانم تازه تعریف می کرد باسشون که آره ماندانا رو بعد مهمونی ببریم از دستش عکس بگیریم و تازه اون موقع بود که همه فهمیدن چرا وقتی باهام دست میدادن می نیم متر می پریدم هوا!!!
بعد کلی معذرت خواهی کردن و می هم گفتمن نه بابا زیاد درد نگرفت و ازین تعارفا! اما پیش خودم نقشه می کشیدم که چجوری در اولین فرصت پاشونو لگد کنم حالشون گرفته بشه ...

راستییییی مامان جونم بهم چند روز پیش یک عدد دونه ی لوبیای گنده دادن که کلللی جالب بود
بنده ی خدا رو یک طرفش عکس قلب حک کرده بودن و اون طرفش نبشته بود آی لاب یو!
فروشنده اش گیاهش رو بهم نشون داد روی بعضی برگهاش همین آی لاب یو حک شده بود.گفت اینو بکارم گیاه می هم همین شکلی خواهد بود...
البته آقاهه کلی ازش خرید کرده بودیم دونه ی لوبیا رو مجانی بهم داد اما هنوز هم احساس جک ئه لوبیای سحر آمیز رو دارم وقتی رفت خونه و حس کرد عجب کلاهه گشادی به سرش کردن !

حالا امروز تصمیم دارم این لوبیای عزیز رو بکارم ببینم چشکلی میشه و آیا جدی جدی سرم گول مالیه شده یا خیر! عکس از گیاهش بعدن میذارم چه روش فحش ناموسی نبشته بود چه آی لاب یو!


اینم عکسهایی از آقای جنابه لوبیا:

Tinypic

Tinypic
همینا دیگه.سال خوشی رو باستون آرزوبندم!