Saturday, August 9, 2008

Nima

خوب بالاخره يك عدد پرنده گرفتم
موجود خوشگلي نيست اصلن.اما تا دلتون بخواد شيطون و تخس ئه
البته ماله من نيست اين مينا.مال خاله ام ئه چند روزي اومده مهموني
اما از همون ساعت اول يك جاي گنده توي دلم براي خودش باز كردش ^.^
يك عدد مرغ ميناست اما بنا بر روايات_ ما كه نديديم اما ميگن _ پسر هستش و براي همين بجاي مينا بهش ميگن نيما
خيلي شيرينه من كه ازش واقعن خوشم مياد
انقدر هم گوش به بازي ئه كه نگو
فقط كافي ئه بفهمه بهش توجه نمي كني، هر كاري مي كنه براي جلب توجه


مثلن سيب زميني داري پوست ميگيري، يه دونه تيكه از پوست هاي سيب زميني رو ور مي داره و با اون پاهاي درازش حالا ندو كي بدو
اين نيماهه خيلي جونور بي چشم و رويي هستش. همون اول كه اومده بود هي كله اش رو مي كرد توي يقه ي خانومها، براي بار اول و دوم بامزه بود اما كم كم پس گردني نثارش مي شد همه اش طفلك رو :دي
خوشم مياد غريبي اش هم نمي كنه، صبح رفتم واسه خودم آبميوه ريختم ، بقيه اش رو كه گذاشتم توي يخچال ديدم از سر ليوانم كم شده، نيما هم مظلومانه داره يه چيزي رو مزه مزه مي كنه واسه خودش :دي


اونهمه آب ميوه خورده اگر مريض نشه خوبه.موجوده شكم باره...

همه اش هم كه بايد مواظبش باشي نخ و اينها نخوره.يك زنگوله داره كه از صداش خوشش مياد، با يك نخ كلفت زنگوله رو بسته بوديم براش.نگاه كرديم ديديم زنگوله از دهنش آويزونه :|
20 سانتي متر نخ به چه ضخامت رو خورده بود

حالا يكي نيما رو گرفته يكي داره نخ رو مي كشه از توش بيرون.بساطي داشتيم با اين موجوده خنگ ئه شكمو ئه زشت ئه مارمولك نما
دقيقن هم عينهو مارمولك بدو بدو مي كنه.يني وقتي چيزي ور ميداره و فرار مي كنه مي دلم رو ميگيرم مي خندم
يا مثلن اين جونور عاشقه انگور ئه
در يخچال رو كه باز مي كني
ميپره تو يخچال
يه دونه انگور ور ميداره و حالا ندو كي بدو


بهش ميگم آخه موجود ابله كي خواست ازت بگيره؟حداقل بده بشورمش برات
ولي خوب حاليش نميشه كه
مي بره يه جا با لذت مزه مزه مي كنه همون يه حبه ي انگور رو

حرف زدن بلد نيست اما خوب بهش ميگي نيما؟ ميگه ها ^.^
صد دفعه بهش گفتم ها نه، بگو بعله :|
حالا نميگي "جون" به جهنم اما حداقل نگو "ها" :دي
يك چشمهاي درشت و ملوسي هم داره با مژه هاي بلند

دعواش كه مي كني با همون چشمها زل مي زنه توي چشمهات .دقيقن ياده گربه ي شرك مي افته آدم
امروزم كشف كردم از يكي از رژ لبهام خيلي خوشش مياد :دي

اونو كه مي زني لبتو مي بري نزديك صورتش يك لبي ميگيره پدر سوخته .نيم ساعت مي خنديديم
سوت زدن هم كه ياد گرفته، فكر كنم دختر بازي ميشه اين نيماهه :دي

به احتمال زياد ديگه مسنجر نيام :دي

كاره خاصي ندارم ديگه اونجا، آن ميشم بدتر فقط اعصابم خورد ميشه
از صبح هم نشستم كارت ويزيت زدم براي يكي از دوست جانها، يك سري خورده ريز ها رو مجيد آنلاين درست كردم و حالا فقط مونده اسمايل ها رو عوض كنم
منم اصلن حسش نيست تهنايي اين كار رو بكنم
مثلن حواسم نباشه بجاي اسمايله دسته گل، وردارم اينو بزنم
يك مدت احتمالن استفاده از اسمايل ها منسوخ ميشه اونوقت

در كل امروز روز خوبي بود، به اغلب كارهام رسيدم
مي دونم فردا هم بهتر از امروز خواهد بود...دين دين ....